بنام خداوند خوبيها وزيباييها
امروز آيلين دخترموميگم هشت سالشه دوم ابتدايي درس ميخونه قراره برند عيادت يكي از دوستاش برا خريد كادو پول ميخواست حساب كردم بيست نفر تعداد همكلاسيهايشان كه ميشد ده هزار تومن و اگر هم بيشتر ميشد فرداش ميدادم . همكلاسي دخترم عمل آپانديسيت داره و معلم و خانم مديرشون تمام كلاس را براي عيادت وي ميبرند درسته كه بچه اند و زياد چيز حاليشون نيست ولي با اين حال يك موقعيت شخصيت ساز براي ايشون ميشه و اينجور درسها واقعا براي بچه ها علاوه بر خاطره دوران درس يك تجربه خوب ميشه كه انشاالله هم همينطور بشه . اين عيادت دخترم و همكلاسيهاش از همكلاسيهاشون مرا به ياد يك خاطره دوران كودكي خودم انداخت تقريبا سالهاي پنجاه و نه و يا فوقش شصت بود كه در مدرسه اتفاقي براي من افتاد كه براتون تعريف ميكنم . جواد طيار كه يكي از بچه محليهايمان بود و از مردوديهاي دوم راهنمايي بود بطور سهميه دوچرخه اندازه متوسط آبي رنگي ر قرعه كشي مدرسه برايش در اومده بود واقها دوچرخه نو و خوبي بود ساخت هند بود من هم يك دوچرخه كهنه از اون فرمان كوچيكها داشتم هم اندازه دوچرخه نواين جواد آقا يك فرق ديگري هم با دوچرخه جواد داشت اين بود كه ترك دوچرخه جوان اندازه و استيل و براق بود و ترك دوچرخه من بزرگ و كهنه و زنگ زده بود و چون بزرگ بود بصورت شيب دار قرار گرفته بود ا.
از رنگ و روي رفته دوچرخه ام كه بگذريم از نظر ظاهري دو چرخه من در مقابل دو چرخه جواد خيلي كهنه بود . جواد خيلي پوز دوچرخه شو ميداد و اين براي من خيلي گرون ميومد تا اينكه بعد از كلي تمجيد من از دوچرخه ام وجواد از دوچرخه خودش قرار براين شد كه مسابقهاي بين من و جواد البته با دوچرخه هايمان برگزار بشه بدين صورت كه تا جايي كه به دوچرخه هايمان سرعت بديم بعد دست از ركاب زدن بكشيم دو چرخه هر كدام كه بيشتر سر پا ماند اون دوچرخه برنده است البته براي اينكه تقلبي صورت نگيره قرار براين شد كه بعد از ركاب زدن پاهايمان را روي فرمان دوچرخه قرار بديم . و مثابقه شروع شد من براي اينكه مقابل جواد كم نيارم باسرعت زياد شروع به ركاب زدن كردم بعد كه سوت دوستمون زده شد فورا من هم مثل جواد پاهايم را روي فرمان گذاشتم و به جواد نگاه كردم جواد هم اينكار را كرده بود دو ثانيه اي از دست كشيدن ارز ركاب زده دوچرخه نگذشته بود كه من روي يك دست اندازي رفتم و از دوچرخه پرت شدم و دو قلم پاي راستم شكست همانطوركه زمين افتاده اول يك نعره وحشتناك و سپس به همراه يك درد جتنفرسا ناله و كريه من حياط مدرسه را پر كد بچه ها جمع شدند و بعد از مدتي هم معلم عربي و مدير مدرسه مون هم اومدند . بعد به پدرم زنگ زدندوپدرم هم اومد مديرمون يك پيكان نو خريده يود مرا سوار اون پيكان كردند و به شكسته بندي بنام مشهدي محمد در روستاي خضرلو از توابع شهر عجب شير بردند . البته پدر م براي قدرداني از مديرمان از اداره بازرگاني گوپن بنزين براي مدير تهيه كرد . اامه دارد نوشته شده در ساعت 30/22بتاريخ هيجدهم آبان هزارو سيصد و هشتاد و هفت
امروز آيلين دخترموميگم هشت سالشه دوم ابتدايي درس ميخونه قراره برند عيادت يكي از دوستاش برا خريد كادو پول ميخواست حساب كردم بيست نفر تعداد همكلاسيهايشان كه ميشد ده هزار تومن و اگر هم بيشتر ميشد فرداش ميدادم . همكلاسي دخترم عمل آپانديسيت داره و معلم و خانم مديرشون تمام كلاس را براي عيادت وي ميبرند درسته كه بچه اند و زياد چيز حاليشون نيست ولي با اين حال يك موقعيت شخصيت ساز براي ايشون ميشه و اينجور درسها واقعا براي بچه ها علاوه بر خاطره دوران درس يك تجربه خوب ميشه كه انشاالله هم همينطور بشه . اين عيادت دخترم و همكلاسيهاش از همكلاسيهاشون مرا به ياد يك خاطره دوران كودكي خودم انداخت تقريبا سالهاي پنجاه و نه و يا فوقش شصت بود كه در مدرسه اتفاقي براي من افتاد كه براتون تعريف ميكنم . جواد طيار كه يكي از بچه محليهايمان بود و از مردوديهاي دوم راهنمايي بود بطور سهميه دوچرخه اندازه متوسط آبي رنگي ر قرعه كشي مدرسه برايش در اومده بود واقها دوچرخه نو و خوبي بود ساخت هند بود من هم يك دوچرخه كهنه از اون فرمان كوچيكها داشتم هم اندازه دوچرخه نواين جواد آقا يك فرق ديگري هم با دوچرخه جواد داشت اين بود كه ترك دوچرخه جوان اندازه و استيل و براق بود و ترك دوچرخه من بزرگ و كهنه و زنگ زده بود و چون بزرگ بود بصورت شيب دار قرار گرفته بود ا.
از رنگ و روي رفته دوچرخه ام كه بگذريم از نظر ظاهري دو چرخه من در مقابل دو چرخه جواد خيلي كهنه بود . جواد خيلي پوز دوچرخه شو ميداد و اين براي من خيلي گرون ميومد تا اينكه بعد از كلي تمجيد من از دوچرخه ام وجواد از دوچرخه خودش قرار براين شد كه مسابقهاي بين من و جواد البته با دوچرخه هايمان برگزار بشه بدين صورت كه تا جايي كه به دوچرخه هايمان سرعت بديم بعد دست از ركاب زدن بكشيم دو چرخه هر كدام كه بيشتر سر پا ماند اون دوچرخه برنده است البته براي اينكه تقلبي صورت نگيره قرار براين شد كه بعد از ركاب زدن پاهايمان را روي فرمان دوچرخه قرار بديم . و مثابقه شروع شد من براي اينكه مقابل جواد كم نيارم باسرعت زياد شروع به ركاب زدن كردم بعد كه سوت دوستمون زده شد فورا من هم مثل جواد پاهايم را روي فرمان گذاشتم و به جواد نگاه كردم جواد هم اينكار را كرده بود دو ثانيه اي از دست كشيدن ارز ركاب زده دوچرخه نگذشته بود كه من روي يك دست اندازي رفتم و از دوچرخه پرت شدم و دو قلم پاي راستم شكست همانطوركه زمين افتاده اول يك نعره وحشتناك و سپس به همراه يك درد جتنفرسا ناله و كريه من حياط مدرسه را پر كد بچه ها جمع شدند و بعد از مدتي هم معلم عربي و مدير مدرسه مون هم اومدند . بعد به پدرم زنگ زدندوپدرم هم اومد مديرمون يك پيكان نو خريده يود مرا سوار اون پيكان كردند و به شكسته بندي بنام مشهدي محمد در روستاي خضرلو از توابع شهر عجب شير بردند . البته پدر م براي قدرداني از مديرمان از اداره بازرگاني گوپن بنزين براي مدير تهيه كرد . اامه دارد نوشته شده در ساعت 30/22بتاريخ هيجدهم آبان هزارو سيصد و هشتاد و هفت